صنایع ادبی

ساخت وبلاگ

صنایع ادبی

بديع:

آنچه كلام معمولى را به كلام ادبى تبديل مى كند بديع نامند و شامل سه فن به اسامى معانى، بيان و بديع است كه بر جمله آنها علم بديع گويند.

انواع بديع:
بديع يا لفظى است يا معنوى

صنايع لفظيه در بديع آن است كه صورت لفظى كلام را زيبا كند و صنايع معنوى در بديع آن است كه كلام را در معنا زيبايى بخشد

انواع صنايع لفظيه :

1-
ابداع

2-
اعنات

3-
براعت استهلال

4-
تجزيه

5-
تجنيس

6-
ترتيب

7-
ترجيع

8-
تركيب بند

9-
ترجيع بند

10-
تشريع و غيره.


انواع صنايع معنويه:

1-
ابهام

2-
ارصاد

3-
استعاره

4-
اغراق

5-
ايهام

6-
تجاهل العارف

7-
تشبيب

8-
تعريض

9-
تمثيل

10-
حسن مطلع و غيره.

ابداع:

ابداع در لغت به معناى طرز نو بنانهادن و در اصطلاح ادبى شامل صنايع لفظى و صنايع معنوى هر دو مى گردد. صفت ابداع آن است كه شاعر درشعر خود از چند صفت مختلف استفاده كرده باشد.

اعنات:

صنعتى است كه در آن چيزى تكلف شود كه وجودش لازم نباشد وبى وجود آن نيز سخن تمام شده تلقى گردد. اعنات بيشتر جهت آرايش كلام مى آيد.

براعت استهلال:

در اين صنعت شاعر پيش از بيان مطلب اصلى خويش مطلبى مى گويد كه با سخن بعدى او تناسب دارد. خواننده با خواندن مطالب اوليه پى به مقصود اصلى شاعر نيز خواهد برد.

تجزيه:

آن است كه ابيات شعرى را جزءجزء نمايند و به تعبيرى هر بيت به اجزايى تقسيم شود كه هر جزء با جزء ديگر هم قافيه و جزء آخر با ابيات ديگر غزليا قصيده هم قافيه باشد. مثل: قصيده امير معزى كه در متن آمده است و مطلع آن چنين است:

اى ساربان منزل مكن جز در ديار يار من
تا يك زمان زارى كنم بر ربع و اطلال و دمن

تجنيس:

تجنيس انواع مختلف دارد چون: تجنيس تام، تجنيس خط، تجنيس زايد، تجنيس لفظ و غيره و آن عبارتست از آنكه دو كلمه در نوشتن و خواندن شبيه هم باشند اما در معنا متفاوت باشد. مثل اينكه در شعرى <<گليم>> را به دو معناى فرش و از گِل و خاكيمبه كار برند. يا كلمه آهو را به دو معناى حيوان و نيز به معناى عيب به كار برند.

ترتيب:

صفتى كه در آن اوصافى براى موصوفى به ترتيب آورده شود راترتيب گويند چون اين بيت ناصرخسرو قباديانى:

ساقىِ روز ازل ته جرعه بر خاك ريخت
تاك شد انگور شد مى شد نصيب يار شد

ترصيع:

ترصيع در لغت به معناى جواهر نشانيدن است اما در اصطلاح ادبى صفتى را گويند كه در آن قرينه هاى شعرى ممتاز گردد چنانكه در وزن و حروف روى با هم برابرى كنند و در اصل چونان جواهرى به قرينه لازم در شعر بنشينند.

تركيب بند و ترجيع بند:

آن است كه اشعارى در چند بند آورده شود چنانكه وزن هر بند يكسان ولى قافيه آن متفاوت باشد. حال اگر بين بندها يك بيت مكررتكرار شود ترجيع بند گويند و اگر به وزن يكسان و در قافيه متفاوت باشد آن مجموعه را تركيب بند نامند. چونان ترجيع بند هاتف و تركيب بند محتشم كه درمتن آمده است.

تشريع:

آن است كه شعرى در يكى از اوزان شعر پارسى گفته شود چنانكه باحذف جزئى از آن شعرى ديگر بر جاى ماند.
حالت ديگر تشريع آن است كه فى المثل جزئى از مصرع دوم حذف شود. آنگاه هرچه از مصرع دوم باقى مانده را به مصرع اول افزون كنند تا مصرع تازه با وزن تازهپديد آيد مثل اين دو بيت كه با حذف اجزايى بيت تازه پديد مى آيد:

به خوردن چرا در تلاشى
تو اى جان مخور آنقدر پر
دريغ است كافتى به لاشى
چو حيوان مكن اشكم آخور
كه با حذف اجزايى مى شود:
بخوردن چرا در تلاشى تو اى جان
دريغ است كافتى به لاشى چون حيوان

ابهام:

صنعتى را گويند كه در آن تميز دادن مدح يا ذم در آن آسان نباشد و اين از شدت ظرافت لفظ در شعر بروز مى كند چون اين بيت كه:

ديد چون محراب ابروى بتان عشوه ساز
جاى آن دارد كه شيخ شهر بگذارد نماز

چنانكه ملاحظه مى شود كلمه بگذارد به دو معنى به كار رفته و يا دو معنى ازآن استفاده مى شود.

سعدى نيز فرمايد:

ترا در بوستان بايد كه پيش سرو بنشينى
وگرنه باغبان گويد كه ديگر سرو ننشانم

در اين بيت نيز بنشينى و ننشينى هر دو به يك معنى به كار رفته است كه به نظرمن نوعى ابهام شعرى در آن وجود دارد و آن هم از شدت ظرافت لفظ است.

ارصاد:

صنعتى است كه چون قسمتى از شعرى خوانده شود براى شنونده سهم ديگر شعر مبرهن مى گردد و از اين رو صنعت ارصاد را تسهيم نيز مى خوانند.مثل:

آن يكى شير است كادم مى خورد
و آن دگر شير است كادم مى خورد

استعاره:

استعاره به معناى عاريت گرفتن است و در اصطلاح ادبى عبارتست از آنكه يكى از طرفين تشبيه را بيان كنيم و طرف ديگر را در لفظ نياورده باشيم مثل:


با كاروان حله برفتم ز سيستان
با حله تنيده ز دل بافته ز جان

كه در آن مقصود شاعر، قصيدت شعرى خويش است.

اغراق:

اغراق و مبالغه در شعر صنعتى را گويند كه در آن به افراط و زياده روى وصف يا ذم شىء يا كسى نمايند چنانكه اعجاب و شگفتى خواننده يا شنونده رابرانگيزد. بديهى است اگر اغراق از حد متعارف بگذرد چنانكه عقل نيز آن را باورندارد آن را غلو نامند. اما با اينهمه شاعرانى چون فردوسى طوسى چنان غلو واغراق را به وجه نيكو تبيين مى كنند كه نه تنها حمل بر نادرستى و كذب نمى گرددبلكه زيبايى از آن مى بارد:


ز سمّ ستوران در اين پهن دشت
زمين شد شش و آسمان گشت هشت

ايهام:

صنعتى را گويند كه شاعر با آوردن لفظ يا كلم هاى دو معنى نزديك و دور را در ذهن متبادر سازد مثل اين بيت حافظ كه مى فرمايد:
ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است
ببين كه در طلبت حال مردمان چون است
در اين بيت كلمه <<مردم>> به دو معنى انسانها و نيز مردمك چشم به كار رفتهاست. يا اين بيت فرخى يزدى كه مى گويد:

غرق خون بود و نمى مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شيرين و به خوابش كردم

كه در اين بيت نيز كلمه <<شيرين>> به دو معناى معشوق فرهاد و نيز صفت شيرين افسانه، استعمال شده است.
ايهام تناسب آن است كه الفاظ جمله در آن معنى كه مراد گوينده است بايكديگر متناسب نباشد، اما در معنى ديگر تناسب داشته باشد مثل اين بيت سعدى در بوستان:

يكى را حكايت كنند از ملوك
كه بيمارى رشته كردش چو دوك

<<كلمه رشته در اينجا به معنى نوعى از بيمارى است كه آن را عرق بدنى مى گويند و از اين جهت با دوك تناسب ندارد اما رشته در معنى ريسمان و نخ باكلمه دوك متناسب است>>
تجاهل العارف:

تجاهل العارف در لغت به معناى خود را به نادانى زدن است ولى در اصطلاح ادبى صنعتى را گويند كه در آن شاعر مضمونى را چنان بيان كند كه اگر چه اظهار بى اطلاعى از آن مى كند در سخن او دانايى اش مشهود باشد.بنابراين تجاهل عارف آن است كه گوينده با علم، خود را به نادانى زند ولذا چون با ظرايف ادبى همراه شود به حسن كلام شاعر بيفزايد چون اين بيت سعدى:


ندانم اين شب قدر است يا ستاره روز
تويى برابر من يا خيال در نظرم


يا اين بيت كه:

آفتابا از در ميخانه مگذر كاين حريفان
يا بنوشندت كه جامى يا ببوسندت كه يارى


تشبيب:

صنعتى است كه در آن با بيان احوال شباب و وصف معشوق نمودنو ديگر ظرايف زمينه لازم جهت بيان مطالب اصلى قصيده فراهم گردد. تشبيب كه آن را تغزل هم مى گويند در شعر قدما معمولاً در مقدمه قصايد آمده است.
شاعر با استفاده از صنعت تشبيب خواننده را به خواندن شعرش تحريص مى كند.

تعريض:

اگرچه تعريض در لغت به معناى در كنايه سخن گفتن است اما دراصطلاح ادبى آن است كه: <<دلالت كند بر شىء از طريق مفهوم نه به وضع حقيقى ونه مجازى، مثلاً كسى مى خواهد چيزى طلب كند مى گويد من گرسنه هستم پس اين لفظ تعريض به طلب است نه موضوع براى طلب، مثال:

دلدار مرا گفت چرا غمگينى
غمگينِ كدام دلبر شيرينى
برجستم و آيينه به دستش دادم
گفتم كه در آيينه كرا مى بينى

تمثيل:

صنعتى است كه در آن شعر يا نوشتهاى را به سخن مشهور ديگران بيارايند و چون سخن حكيمانه و اديبانه ديگران كه وجهه مثل عمومى پيدا كردهاست در خواننده و شنونده تأثير مضاعف مى گذارد لذا به كار بردن صنعت تمثيل موجب زيبايى و روانى و جزالت شعر مى گردد.
مثال از حافظ:

من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش
هر كسى آن درود عاقبت كار كه كشت

و يا:


از مكافات عمل غافل مشو
گندم از گندم برويد جو ز جو


حسن مطلع:

صنعتى است كه در آن بيت نخستين غزل يا قصيده را كه خميرمايه اصلى كلام است چنان به زيبايى و لطافت و شيوايى بيان كنند كه اشتياق خواندن يا شنيدن تمامى غزل يا قصيده در خواننده يا شنونده حاصل شود.
حسن مطلع چنانكه گفتيم خميرمايه شعر است و اگر نيكو نشيند چنان جذبهاى در شاعر و بالتبع در شنونده يا خواننده ايجاد مى كند كه تمامى غزل با آن حال و هواى شورانگيز به پايان مى رسد.
حسن طلب نيز قريب آن است، اما به هر تقدير طلب و سؤالى را مطرح مى كندكه چنانچه به وجه نيكو تبيين شود تأثير نيكو مى گذارد. چنانكه در تمثيلى آورده اند سلطان سنجر چون در ميدان چوگان از اسب فرو افتاد و خراشى برصورت او نشست امير معزى به بداهه چنين سرود كه:

شاها ادبى كن فلك بدخو را
كاسيب رسانيد رخ نيكو را
گر گوى خطا كرد به چوگانش زن
ور اسب غلط كرد به من بخش او را


لف و نشر:

لف در لغت به معناى پيچيدن است و نشر پراكندن معنى مى دهداما در بديع آن است كه ابتدا چيزهايى در شعر آورند و سپس صفات يا افعال ديگرآورند كه هر يك به يكى از مضمونهاى نخستين ارتباط يابد. كلمات نخستين را لف و امور نسبت داده شده را نشر گويند. بديهى است لف و نشر مى تواند به صورت مرتب بيان شود و يا مشوش باشد. مثل اين ابيات فردوسى:

به روز نبرد آن يل ارجمند
به شمشير و خنجر، به گرز و كمند
بريد و دريد و شكست و ببست
يلان را سر و سينه و پا و دست


توارد:

توارد به معناى رسيدن دو نفر به يك مكان است. (وارد شدن) و دراصطلاح ادبى عبارتست از آنكه دو شخص بدون آگاهى از احوال ديگرى شعرى شبيه يكديگر بگويند. مصداق عينى توارد را در بخش مربوط به شعر طبيب اصفهانى آورده ايم.


ردالصدر علىالعجز:

صنعتى است كه در آن آخرين كلمه هر بيت را درنخستين كلمه بيت بعد تكرار مى كنند. ردالعجز على الصدر آن است كه كلمه نخستين جمله يا بيت را در آخر جمله يا بيت تكرار كنند چون: بيگانه اگر دوستى كند خويش است و خويش چون دشمنى كند بيگانه. يا:

قرار از دل من ربود آن نگار
بدان عنبرين طره بىقرار


تلميح:

تلميح در لغت به معناى به گوشه چشم اشارت كردن است و در بديع آن است كه در بيتى اشاره به حديث يا قصه يا روايتى شود مثل:

گرش ببينى و دست از ترنج بشناسى
روا بود كه ملامت كنى زليخا را


كه اشاره به ملامت كردن زنان مصرى است در عشق ورزى زليخا به يوسف.تلميح در شعر پارسى نقش ريشهاى دارد و كمتر بيتى عارى از تلميح است.

حشو:

در بديع عبارتست از جمله معترضه اى كه چنانچه حذف گردد به اصل مطلب خدشه اى وارد نمى شود اما آوردن آن موجب زيبايى و حسن كلام مى گردد.مثل:


دى پير مى فروش - كه ذكرش به خير باد -
گفتا شرابنوش و غم دل ببر ز ياد


كه در آن، عبارتِ <<ذكرش به خير باد>> صرفاً دعاگونه اى است به منظور حسن كلام.

حشو بر سه قسم است:

حشو مليح، حشو متوسط و حشو قبيح.

مراعات نظير:

صنعتى است كه شاعر كلماتى از نوع و جنس يكديگر ومتناسب المعانى را بياورد مثل: خود از براى سر، زره از بهر تن بود.

عروض:

عروض در لغت طريق صعب را گويند و چون ميزان شعر را بدان عرضه مى دارند و خالى از صعوبتى نيست اين علم را عروض گفته اند. بعضى گويند عروض اسم مكه است چون خليل بن احمد در مكه اين علم را وضع نمود به اسم آنجا خوانده شد. به هر حال عروض، معروضٌ عليه شعر است كه شعر را بر آنعرضه مى دارند تا موزون از ناموزون جدا شود.

تقطيع:

برابر نمودن اجزاء هر بيت را تقطيع گويند.

باغ همسفران...
ما را در سایت باغ همسفران دنبال می کنید

برچسب : صنایع ادبی,صنایع ادبی شعر فارسی,صنایع ادبی در زبان انگلیسی, نویسنده : 1hamsafarsb بازدید : 323 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 15:34